اخرين تكاپو هاي سال

ساخت وبلاگ

نزديك عيدي سرم خيلي شلوغه. از يه طرف كارهاي خونه و از طرف ديگه خريدهاي لازم. كه البته امسال تصميم داستم چيز زيادي نخرم. فقط كفش لازم داشتم كه خريدم. راستش من قبل ازدواج فكر ميكردم فقط آشپزي به فعاليتهاييكه قبلا داشتم اضافه ميشه در زمان متاهلي. ولي حالا از خيلي فعاليتهاي ديگه م جا ميمونم. شايد هنوز ياد نگرفتم مديريت كنم. از طرفي يكي از مشغله هاي اين روزهام كه البته دوست داشتني هم هست، خانوادمه. خواهرم يلدا با خواهر زاده هام از تهران اومدن خونه مامانم و من هر روز از صبح ميرم بالا پيششون. قرار بود ديروز تولد يكسالگي آنيل، دختر شيرين ( خواهر سومي) رو جشن بگيريم. ولي بچم مريض شده بود تب كرده بود:( در نتيجه تولد هم كنسل شد!

عصر با يلدا رفتيم پياده روي. هوا سرد بود و من دوباره سرما خوردم!

هفت سينم در حال لود شدنه. بايد امروز سمنو و سير هم بخرم. شايد عكسشو اينجا به اشتراك گذاشتم.

ولي در كل اين اخرين روزهاي سال يه حس دلشوره دارم. الانم تصميم گرفتم بنويسم تا شايد اروم شم.

+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 6:34 توسط پریا  | 

فصل اول تابستان...
ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 2:32