فصل اول تابستان

متن مرتبط با «تولد» در سایت فصل اول تابستان نوشته شده است

تولد ساسان

  • عصر داشتم درس ميخوندم كه يكدفعه گرسنم شد. بلند شدم شام درست كنم. گفتم ماني هم الان از كار ميرسه گرسنه ست. همينكه ماكاروني رو گذاشتم دم بكشه، ماني ز زد گفت امروز تولد دوستم ساسانه ميريم قليون بكشيم.... گفتم من گرسنم شاممو ميخورم. نميدونم شايدم صبر كردم. آخه من ظهر زنگ زده بودم بهش گفتم امروز بريم برا اتاق جديدمون موكت بخريم. ميخوام اتاقمون رو عوض كنيم. اتاقي كه تختمون رو گذاشتيم موقعيت جغرافياييش خيلي بده. زمستانهاي سرد و تابستانهاي گرم داره. ميخوام تختمون رو ببريم اونيكي اتاق كه خيلي هواش خوبه ولي موكتش داغونه. وقتي عصر زنگ زد من فكر كردم ميخواد بگه حاضر شو بريم موكت بخريم... نگو تولد دوستش ميره. اصلنم حسود نيستم! + نوشته شده در دوشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 19:27 توسط پریا  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تولد ٢٤ سالگي

  • ديروز تولدم بود. يك تولد مفصل گرفتيم. خيلي وقت بود دلم يه دورهمي دوستانه ميخواست روز تولدم. مامانم و خواهرام و خالم همشون زحمت كشيده بودن. باند و رقص نور هم كرايه كرده بوديم. اخر مراسم كه هوا تاريك شده بود چراغها رو خاموش كردم. زير رقص نور خودم رو سپردم به آهنگ. با تمام انرژي رقصيدم. با تمام وجود. هيچ مشكلي نبود هيچ مشكل. همه چيز رو فراموش كرده بودم. در لحظه بودم... , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها