ولنتايني كه گذشت

ساخت وبلاگ

سه ماه پيش تو يه قرعه فاميلي دو تومن پول به اسمم در اومده بود. قرار بود يك تومن هم روش بذارم و يه گوشتكوب برقي چند كاره بخرم.ماني اونو ازم قرض گرفت و گفت گوشت كوب رو من برات ميخرم. ديروز بالاخره بعد از سه ماه سفارش داد.

امروز صبح دلم ميخواست برم بيرون. راستش چندين سال بود حال و هواي ولنتاين رو نديده بودم. گفتم شايد براي اولين بار يه چيزي خريدم. راستش نه بخاطر ماني بخاطر دل خودم. من تا حالا كادوي ولنتاين نگرفتم( و دريافت نكردم). از وسايلهاي فانتزي ولنتاين هم خيلي خوشم مياد. حتي عروسك خرس هم نداشتم. واسه همون زدم بيرون و ر فتم پاساژي كه ميدونستم چند تا مغازه كادويي داره. مغازه ها خيلي شلوغ بودن. دختر ها و پسرهاي نوجوون با دوستاشون اومذه بودن خريد ولنتايني. يه جعبه برداشتم و هرچي دوست داشتم داخلش گذاشتم! البته زياد هم نخواستم شلوغش كنم. يه خرس قرمز، يه گل مقوايي و يه جعبه شكلات قلبي. خيلي گوگولي شد.

وقتي برگشتم خونه به ماني زنگ زدم ولنتاين رو تبريك بگم. اخه صبح تبريك نگفته بوديم. گفتم ولنتاينت مبارك! گفت: مرسي ولي تو مگه نميدوني من به اين چيزا اعتقاد ندارم( در حاليكه قبل از ازدواجمون،اون قبل از من ولنتاين رو تبريك ميگفت). گفتم: يعني چي اعتقاد ندارم؟ مگه به اعتقاد توعه؟ خب من كه اعتقاد دارم! پس به چي اعتقاد داري؟ به روز زنم اعتقاد نداري نه تبريك گفتي نه كادو خريدي. گفت: زنگ زدي اين چيزا رو به روم بياري؟ بعد قطع كردم. براش پيام دادم: خيلي خود خواهي. نوشت: من كادوم رو خريدم، اگه صبر ميكردي بعد برگشتن هم تبريكم رو ميگفتم. چند ساعت بعد دوزاريم افتاد منظورش از كادو همون گوشتكوب برقيه كه دو تومنش رو خودم دادم.

عصر زنگ زد: حاضر شو بريم خريد. تو خونمون همه چيز به تموم شده بود. كلي مواد شوينده، روغن، ماكاروني،.... خريديم . هنوز خيلي از خريدهامون هم موند. حبوبات و ادويه جات رو بايد از جاي ديگه بخريم. بعد از خريد رفتيم بيرون شام خورديم. تو رستوران اينستا رو باز كردم ماني عكس منو استوري كرده بود و نوشته بود: عشقم ولنتاينت مبارك! فصل اول تابستان...

ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت: 17:44