جمعه ي زمستاني

ساخت وبلاگ
جمعه ها خيلي سخت ميگذرد. مخصوصا وقتي در خانه بنشيني و تنها بماني. و پدر و مادرت تا عصر مشغول مراسم عزاداري يكي از اقوام باشند. شهر را برف پوشانده و من فقط از پنجره نظاره گر هستم. دلم لك زده براي هواي زمستاني. فردا ميزنم بيرون و قدم ميزنم. نميخواهم زمستان امسال هم مثل پاييزش از دستم برود. روز به روزش را زندگي خواهم كرد.

 

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز

مولانا

فصل اول تابستان...
ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 17:42