مهمان

ساخت وبلاگ

زنگ در به صدا در مي آيد. همه حاضر بودن و به استقبال مهمانها رفتن. من توي اتاقم بودم بر سر دو راهي كه بروم يا در اتاق بمانم. بعد اينكه مهمانها وارد شدند و سنگيني فضا را حس كردم ترجيح دادم بيرون نروم. بعد حال و احوالپرسي رسيدند به اصل مطلب. ياد جلسه ي اول خواستگاري افتادم كه از پشت گوش ايستاده بودم. حالا هم گوشم را چسبانده بودم به در تا شايد چيزي بشنوم. همسايه پشتي هم مهمان داشت. بساط شامي در حياط مهيا كرده بودند و بگو و مگو ميكردند صداي خنده ها بشقاب و قاشق مهماني همسايه مانع ميشد حرفهاي اصل كاري را بشنوم. گاه حرف اوج ميگرفت و همه باهم صحبت ميكردمد حرف از بخشش مهريه بود و طلاق توافقي. همان بحثهاي تكراري. مادرم و شيرين پا توي كفش كرده بودن كه طلاق ميخواهند و بس.پدر و مادر شوهر شيرين قبول نميكردند و همه باهم صدايشان را بلند ميكردند. خسته ميشوم از سر پا ايستادن و سر به در تكيه دادن. ميروم كمي درس بخونم. زن همسايه ميگويد: هاله بيا اين ملاقه را هم ببر. دختري همسايه ميگويد:همه اينجا رو نگاه كنيد. چند ثانيه سكوت. مادرم ميگويد: دخترم كم سختي نكشيده توي اون خونه. مهمانهاي همسايه ميگويند مرسي. و شروع به غذا خوردن ميكنند. صداي قاشق و چنگال. شكمم غر غر ميكند. مادر شوهر شيرين ميگويد: پس شنبه دوباره مشاور برن. مادرم قبول ميكند. بعد از دو ساعت مهمانها مشرف ميشوند. و من خوشحال از اينكه ميتوانم از آن اتاق گرم خارج شوم. ولي صداي مهمانهاي همسايه مرا به طرف پنجره ميكشاند. كيك تولد و تبريكات تولد.

فصل اول تابستان...
ما را در سایت فصل اول تابستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavienrose بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:40